سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مردان افلاکی - تریبون






درباره نویسنده
مردان افلاکی - تریبون

در دنیایی که اساس کار دشمنان حقیقت بر فتنه سازی است. اساس کار طرفداران حقیقت باید بر بصیرت و راهنمایی باشد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تریبون فرهنگی
تریبون سیاسی
تریبون مذهبی
تریبون اجتماعی


لینکهای روزانه
سایت مقام معظم رهبری [92]
رجانیوز [84]
روزنامه کیهان [62]
[آرشیو(3)]


لینک دوستان
روح مناجات
روز امید
خیمه خورشید
بیداری اسلامی
گل نرگس
کوثرانه
یاس سپید
طاووس بهشت
کوثر بلاگ
سربازان رهبر
احکام و مسائل شرعی
شهید علیپور روستای میانبال
رهروان شهدای بی‏بی سرروضه
یاس
شهید‏نعمت‏زاده روستای اسلام‏آباد
دلدادگان یار
نورخاکی
بصیرت 313
پانصد و نود هشتی
30yaci
آسمانی ها
جامانده
سایت مشهدسر
کلاس وبلاگ نویسی
کلاس وبلاگ نویسی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب سایت

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مردان افلاکی - تریبون


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :199839
بازدید امروز : 54
 RSS 

   

ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت: پاشو برو ببین چی شده این بچه؟.

رفته بودم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها اسمش را آورد و از مردم خواست او را دعا کنند. آمدم خانه به مادرش گفتم. گفت: حسین ما رو می گفت؟گفتم: چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟ نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.

دائیش زنگ زد، گفت: تو بیمارستانه دستش قطع شده! ولی خودش که زنگ زده بود، گفت: یه خراش کوچیکه. تو بیمارستان فرمانده های ارتش و سپاه آمدند، امام جمعه آمد؛ می فهمیدند من پدرش هستم مرا می بوسیدند،

من هم می گفتم: چه می دونم تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده. چهل و پنج روز بهش استراحت داده بودند، آوردیمش خانه. عصر نشده گفت: بابا! من حوصله ام سر رفته، منو ببر سپاه بچه ها رو ببینم. 
بردمش! تا ساعت ده شب خبری نشد،
آخرش تلفن کرد گفت: من اهوازم، بی زحمت داروهای منو بدید یکی برام بیاره.

او کسی نبود جز شهید حسین خرازی

شهیدخرازی



نویسنده » » ساعت 8:19 عصر روز سه شنبه 90 آذر 1